جدول جو
جدول جو

معنی سبک عنان - جستجوی لغت در جدول جو

سبک عنان
سوار چابک، تندرو، چالاک
تصویری از سبک عنان
تصویر سبک عنان
فرهنگ فارسی عمید
سبک عنان
(سَ بُ عِ)
بمعنی سبک رو که کنایه از تند و تیز براه رونده و جلدرفتار و شتاب رو باشد. (برهان). تند و تیز. (انجمن آرا). شتاب رو. (رشیدی). تیزرفتار. (غیاث). مرادف سبکپای. (آنندراج). جلد و چابک. (ناظم الاطباء). سبک سیر:
دی ماه سبک عنان تر از عمر
چون عمر گرانبهات جویم.
خاقانی.
بر نه فلک او ستارۀ قطب
کس قطب سبک عنان ندیده ست.
خاقانی (دیوان چ ص 71).
عزم سبک عنان تو در جنبش آورد
این پایدار مرکز عالی مدار هم.
حافظ.
این قامت خمیده و عمر سبک عنان
تیر گشاده ای و کمان کشیده است.
صائب (ازآنندراج).
، حمله کننده در جنگ. (برهان) (رشیدی) ، رام و دست آموز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سبک عنان
سوار سریع، تندرو تیز رو، حمله کننده، رام دست آموز
تصویری از سبک عنان
تصویر سبک عنان
فرهنگ لغت هوشیار
سبک عنان
((~. عِ))
تندرو
تصویری از سبک عنان
تصویر سبک عنان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ عِ)
سوارکار. تندرو. کنایه از مرد جنگی و دلیر. رجوع به چابک سوار شود:
همایون سواری چو غرنده شیر
توانا و چابک عنان و دلیر.
نظامی (شرفنامه).
یکی حملۀ نیک را ساز داد
عنان را به چابک عنان بازداد.
نظامی (شرفنامه).
قویدست و چابک عنان دیدمت.
نظامی.
، مرکب تندرو و تیزگام:
گذشته است مکرر ز ماه گردون سیر
براق همت چابک عنان درویشی.
صاحب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ عِ)
کنایه از مرکبی که فرمان بردار نباشد و سرکشی کند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(سُ عِ)
تنبل و کاهل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ)
زودگذر. فانی:
در خانه مرده دل چرا بستی
کو خاک گران و تو سبک جانی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا